جدول جو
جدول جو

معنی او کا - جستجوی لغت در جدول جو

او کا
آب بازی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولکا
تصویر اولکا
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
الکا. مرز و بوم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(وِ)
گاوی که زمین بدان شیار کنند. (برهان) (آنندراج). گاوورز. ورزه گاو. (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا) :
بکاهد تن اسب و زور سوار
نماند هنر در تن گاو کار.
بهرام زردشت (از آنندراج).
رجوع به گاوشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اولکا
تصویر اولکا
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاو کاو
تصویر کاو کاو
تفحص تجسس تفتیش، کندن حفاری، بناخن کاویدن (داغ زخم و غیره را) : (از کاو کاو ناخن مطرب درین بهار جوشیده خون تازه ز داغ کهن مرا . {یا به کاو کاو بودن، در بحث و گفتگو بودن: (تا کی بر شیر و گاو باشی با هر دو بکاو کاو باشی) (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که آب از چاه می کشد، آبکش برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف آب
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ی کوچک، دره ای در نزدیکی سات روآر قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از ادات تعجب
فرهنگ گویش مازندرانی
پشمی، از پشم
دیکشنری اردو به فارسی
آنها
دیکشنری اردو به فارسی
مربوط به آن، او
دیکشنری اردو به فارسی